باز این چه شورش است.....
شب عاشورای سال 91 هیات گردان عمار ای کاش بمیرم که غمت را دیدم عمری شد و باز ماتمت را دیدم با لطف خدا و مدد مادرتان یک بار دگر محرمت را دیدم شب عاشورای سال گذشته وقتی هنوز تو دل مامانی بودی تو هیات گردان عمار نذر کردم که اگه فرزندم سالم و سلامت به دنیا بیاد سال دیگه تو چنین شبی بیارمش اینجا. و حالا امسال شب عاشورا من و تو اینجا مهمان سفره کرم مولاییم. امیرکیانم، محرم امسال بواسطه وجود عزیز تو برام حال و هوای دیگه ای داشت. امسال من مادر بودم و محرم رو خیلی لطیف تر حس کردم. خصوصا شب هشتم محرم رو که منسوبه به حضرت علی اصغر (ع). دیشب تو هیات خیلی ساکت بودی. به پرچمها و کتیبه هایی که به دیوارها...
نویسنده :
مامان جون و بابا جون
20:06