امیر کیانامیر کیان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

شکوفه عشق

برای پدر

                            پدر ای وجودم از تو قدرت و توان گرفته ای که از دم نفسهات هستی من جان گرفته..... 13 رجب روز پدر، و من این بار هم برای دیدن تو با دسته گلی رنگین بر سر مزارت آمدم و غبار از سنگی که اسمت روی آن نقش بسته شستم و گلها رو روی سنگ مزارت چیدم . پدر آسمانی من روزت مبارک..... ...
29 ارديبهشت 1393

برای مادر

    مادرم، کودکانه دوستت دارم کودکانه محتاج مهرت هستم من برای آغوش پرمهرت همیشه کودکم... دست منو ول نکن که من هنوز هم بدون تو زمین میخورم... مادرهای خوبم (مادربزرگهای امیرکیان) چه خوشحالم که هنوز هستید و من هر روز با صدای پرمهر شما انرژی میگیرم. و چه خوشحال ترم که من هم هستم، برای پسرم برای امیرکیانم......   سالروز ولادت عاشق ترین مادر دنیا حضرت فاطمه الزهرا(س) برای همه مادرای دنیا مبارک باشه ...
31 فروردين 1393

چند کلمه از طرف آقایی بابا!!

آقایی بابا؟؟!! بله درست شنیدی آقایی بابا!! این چیزیه که دو سه روزی هست ما رو بهش مفتخر کردی و هی صدا می زنی... الآن هم که دارم اینا رو می نویسم یه ساعتی هست که به زور نانچیکو خوابیدی و مهلت چند دقیقه ای برای نوشتن به دست آوردم شرح ریز فضولیهاتو فکر کنم از طرف مامان شنیده و خونده باشی... در فصل شکوفایی اما آرزوی من برای تو شکوفایی فکر و هوشمندی و از همه مهمتر سلامتی توست. در مورد بقیه چیزها حس می کنم خالق زیبایی ها و طبیعت انقدر لطف داشته که ناگفته چیزی کم نگداشته... اینجا تو ایران با فرارسیدن بهار همه از شکوفایی بهار و سبزه و ... حرف می زنند ولی بهاز زندگی ما تو هستی و شکوفه های وجودت همواره تازه و با طراوته... تو را به خدا می سپار...
29 اسفند 1392

آخرین یادداشت مامان در سال 92 برای پسر کوچولوی عزیزش

سلام گل قشنگم چند ساعت بیشتر به پایان زمستون 92 و آغاز بهار و سال جدید باقی نمونده. بهار با همه زیبائیش دوباره از راه رسید و زمین سرمازده جانی دوباره گرفت و خداوند بزرگ یک بار دیگه زیبائی هایش را قالب بهار به جلوه درآورد. دومین بهار زندگیت مبارک باشه بهار من از خداوند مهربون میخوام همیشه تو رو در پناه خودش حفظ کنه. همیشه دلت پر از شادی و لبت پر از لبخند و نگاهت پر از عشق و وجودت سلامت باشه فرشته من. یک سال دیگه رو پشت سر گذاشتیم با همه تلخ و شرینش. تلخی زندگی حکمت خداست و شیرینی زندگی رحمت خدا. امیرکیانم در همه احوال هم به حکمتش معتقد باش و هم به رحمتش امیدوار. خداوند دریای مهر و محبته و نسبت به همه بنده هاش رئوف و مهربونه. ...
29 اسفند 1392

با امیرکیانم... یک دنیا شیرینی و شیطونی!

شنبه 9 اسفند 1392 سلام هستی من باز هم مشغولیت های زیاد باعث شد دیر به وبلاگت سر بزنم. باورت نمیشه که بیشتر وقت من به مواظبت و مراقبت از تو میگذره نازگلم. بس که شیطون شدی زلزله من! طفلک بابا کیوان شبا وقتی از سرکار میاد با اینکه خیلی خسته است کلی باهات بازی میکنه و سرگرمت میکنه تا من به قسمتی از کارهای خونه برسم. میگم "قسمتی" برای اینکه تو واقعا نمیذاری من به همه کارای خونه برسم! بعضی وقتا اینقدر شیطونی میکنی که باعث میشی سرت داد بزنیم ولی بعدش خودمون ناراحت میشیم با این حال من و بابا عشق میکنیم از اینکه تو اینقدر پرانرژی و سرزنده و پر نشاط هستی. روزهای آخر ساله و طبق معمول مشغول کار و خونه تکونی هستیم. علاوه بر این من ...
10 اسفند 1392

هجده ماهگی گل پسر قند عسل

پنجشنبه نوزده دی ماه 1392 سلام ماه زمستونی من فردای روزی که از شمال اومدیم شبش شب یلدا بود و ما مثل سال گذشته رفتیم خونه مامانی که هم سوغاتی هاشو بدیم و هم شب رو پیشش بمونیم. متاسفانه از فردای اون شب مریض شدی. با اینکه اینقدر تو مسافرت مواظب بودیم که مریض نشی ولی سرما خورده بودی. رفتیم پیش دکتر مرندی و بعد از چند روز شکر خدا بهتر شدی. پنج دیماه هم هجده ماهه شدی نازگلم. به خاطر مصرف دارو واکسن هجده ماهگیتو با یک هفته تاخیر زدیم. قد و وزن رو هم چک کردیم. قدت شده ٨٠ سانت و وزن  ١١/٥ ١٢ دیماه هم سالگرد پرواز خاله عزیزت بود و همه خانواده و فامیل بر سر مزارش در بهشت زهرا (س) حاضر شدیم و برای آمرزش و آرامش روحش دعا خوندیم و خ...
19 دی 1392

امیر کیان و دریای شمال

سلام مرد بزرگ مامان میخوام راجع به مسافرت چند روز پیشمون برات بنویسم.اواخر آذر ماه مصادف با تعطیلات بین ترم بابایی تصمیم گرفتیم برای فرار از آب هوای آلوده تهران هم که شده چند روزی بریم مسافرت! دایی قاسم به همراه خانواده اش چند ماهی میشه که به استان گلستان نقل مکان کرده و ما برای اینکه آب و هوایی عوض کنیم و دیداری هم تازه کنیم راهی مسافرت شدیم. با اینکه سفرمون چندان طولانی نبود ولی خیلی خوش گذشت. عزیزجون و دایی جلیل هم اومده بودن. کلی با دایی و ستایش جون بازی کردی. هوا هم خیلی خوب بود و ما تا تونستیم تو اون هوای پاک نفسهای عمیق کشیدیم چون میدونستیم وقتی برگردیم تهران دیگه از این خبرا نیست! دریای قشنگ شمال رو از اسکله بندر ترکم...
7 دی 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شکوفه عشق می باشد