هجده ماهگی گل پسر قند عسل
پنجشنبه نوزده دی ماه 1392
سلام ماه زمستونی من
فردای روزی که از شمال اومدیم شبش شب یلدا بود و ما مثل سال گذشته رفتیم خونه مامانی که هم سوغاتی هاشو بدیم و هم شب رو پیشش بمونیم.
متاسفانه از فردای اون شب مریض شدی. با اینکه اینقدر تو مسافرت مواظب بودیم که مریض نشی ولی سرما خورده بودی. رفتیم پیش دکتر مرندی و بعد از چند روز شکر خدا بهتر شدی. پنج دیماه هم هجده ماهه شدی نازگلم. به خاطر مصرف دارو واکسن هجده ماهگیتو با یک هفته تاخیر زدیم. قد و وزن رو هم چک کردیم. قدت شده ٨٠ سانت و وزن ١١/٥
١٢ دیماه هم سالگرد پرواز خاله عزیزت بود و همه خانواده و فامیل بر سر مزارش در بهشت زهرا (س) حاضر شدیم و برای آمرزش و آرامش روحش دعا خوندیم و خیرات دادیم. نبودنش هنوز در باورمون نگنجیده.. من که هنوز با یاد و خاطراتش زندگی میکنم و روزی نیست که ازش یاد نکنم... ولی چه میشه کرد. مصلحت خداوند بزرگ خیلی فراتر از این حرفاست و ما باید در همه حال راضی به قضای او باشیم. در آخر این بیت رو تقدیم میکنم به خواهر خوب و مهربون و سفر کرده ام:
هرگز گمان مبر ز خیال تو غافلم
گر مانده ام خموش خدا داند و دلم