یه روز دیگه با گل پسرم
دوشنبه 11 اردیبهشت سال 91
برای معاینات دوره ای رفته بودم پیش خانم دکتر ملکی.حالم زیاد خوب نبود. خانم دکتر هم فهمیده بود. آخه بهش گفته بودم چه اتفاقی افتاده (فوت عمو پیمان). اونم برای اینکه حال و هوام عوض بشه منو برد تو اتاق سونوگرافی تا تو رو نشونم بده. واقعا هم همینطور شد وقتی صدای قلبت رو شنیدم و حرکاتت رو تو صفحه مونیتور دیدم خیلی حالم بهتر شد. کلی ذوق کردم آخه دستای کوچولوتو گذاشته بودی روی پیشونیت! الهی مامان قربون اون ادا اطوارت بره!
وقتی از مطب اومدم بیرون واقعا حالم بهتر شده بود. خدا رو شکر کردم به خاطر وجود تو. تا خونه باهات حرف زدم. بهت قول دادم که مادر خوبی برات باشم و از تو هم خواستم که مثل امروز همیشه مایه آرامش و شادی ما باشی.
خیلی دوست دارم مامانی...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی