امیر کیانامیر کیان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

شکوفه عشق

تولد مامان

1391/7/12 11:22
217 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه اول اردیبهشت ماه سال 91

سلام ماه قشنگم

امروز من و تو از صبح با هم تنها بودیم. باباکیوان سرکار بود. دیشب با عزیز و خاله مژگان رفته بویم قم و جمکران. شب خیلی خوبی بود. توی حرم حضرت معصومه وقتی داشتم دعای کمیل میخوندم تو مرتبا توی دلم تکون میخوردی، حس کردم داری به دعا توجه می کنی. دستم رو گذاشتم روی دلم و درحالیگه گریه می گردم از خدا خواستم به خاطر فرشته کوچولویی که اونم داره دعا می کنه همه مریضا رو شفا بده. آخه میدونی عزیزم عمو پیمانت توی بیمارستان بستریه چند روزه که حالش خوب نیست و به هوش نمیاد. توی کماست.ناراحت دکترا گفتن فقط براش دعا کنید. ما هم اومدیم اینجا براش دعا کنیم. خدایا کمکش کن. خدا هر چی براش صلاح میدونی سرراهش قرار بده. تو آگاه به خیر و صلاح بنده هات هستی. از تو میخواهیم که نجاتش بدی....

راستی امشب تولد من هم بود. باباکیوان یه کیک خوشگل خریده بود. شام با هم رفته بودیم بیرون.شب خیلی خوبی بود. من همیشه در کنار بابات احساس آرامش می کنم و واقعا عاشقانه دوستش دارم.  بعد از شام که اومدیم خونه یه تولد دو نفره کوچولو برای خودمون گرفتیم. البته تو هم همچنان در حال وول خوردن تو شکم مامانی بودی. میخواستی بگی منم هستما! الهی قربونت برم نمی دونی چقدر عاشق تکون خوردناتم.هر وقت که تو دلم حرکت می کنی پر از شادی و هیجان میشم

خدا تو رو برای مامان و بابا حفظ کنه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شکوفه عشق می باشد