دلتنگیهای مامان
دوشنبه 19 تیرماه سال 91
امروز دو هفته از روز قشنگ تولدت میگذره. توی این دو هفته تو دوبار بیمارستان بستری شدی. یکبار وقتی 6 روزت بود و یکبار هم دیروز. البته چیز مهمی نیست ها مامان. یه کم زردی داری که دکترت گفت جهت اطمینان بهتره که بستری بشی. دفعه اول که ازت جدام کردن انگار دنیا روی سرم خراب شد. طاقت یک لحظه دوریتو نداشتم. اما چاره ای نبود بخاطر سلامتی تو مجبور بودم این دوری رو تحمل کنم. فقط گریه می کردم و لباساتو بو میکردم. از خدا میخواستم بهم صبر و شکیبایی بده. با اینکه تازه زایمان کرده بودم و نباید زیاد حرکت می کردم روزی دوبار مسیر خونه تا بیمارستان رو میومدم که هم تو رو ببینم و آروم شم و هم برات شیر خودم رو بیارم که بهت شیرخشک ندن. خیلی برام سخت بود.بعد از دو روز از بیمارستان مرخص شدی. اما دیروز دوباره آزمایش نشون میداد که باز هم زردیت رفته بالا. بازهم مجبور شدیم بستریت کنیم. با دکترت که صحبت کردم گفت فردا مرخص میشی.
امیرکیانم دیگه دوست ندارم بری بیمارستان. از خدا می خوام بهت سلامتی بده که دیگه هیچوقت تو رو تو بیمارستان نبینم...