امیر کیانامیر کیان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

شکوفه عشق

حال و هوای شب آخر

1391/7/12 12:53
172 بازدید
اشتراک گذاری

یکشنبه 4 تیرماه سال 91

امشب آخرین شبی هستش که تو دل مامانی هستی. دیگه از فردا زندگی دونفرمون تموم میشه. الان تو اتاقت نشستم و دارم برات مینویسم. بابا کیوان هم داره ازمون فیلم میگیره. وسایل بیمارستانمون رو توی ساک جمع کردم و چندبار چک کردم که چیزی کم و کسر نباشه. سرشب یه کم استرس داشتم  ولی شکر خدا برطرف شد. نزدیک نه ماه با هم زندگی کردیم. روزهای خوبی رو با هم داشتیم. وقتایی که دلم میگرفت باهات حرف میزدم و آروم میشدم. خیلی شبها با همدیگه قرآن میخوندیم. دعا می خوندیم. بعضی وقتا هم با هم موسیقی گوش می دادیم. آواز میخوندیم. میرقصیدیم. ورزش می کردیم. استخر می رفتیم... خلاصه که با هم داستانها داشتیم. الهی فدات شه مامانی که اینقدر بهت عادت کرده بودم. تو قسمتی از وجودم هستی عزیزم.

خدا رو شکر می کنم که دوران بارداری خوب و راحت و بی دردسری رو سپری کردم. خدایا به حق امام سجاد(ع) که فردا روز تولدشه کمکم کن پسر نازنینم رو به راحتی به دنیا بیارم. خدایا بهم آرامش بده فردا قراره بزرگترین اتفاق زندگیم بیفته . فردا قراره مادر بشم و هدیه ای رو که نه ماه پیش به من و کیوان داده بودی رو از نزدیک ببینم. خدایا تو رو به پاکی و زلالی این بارونی که داره میاد قسم میدم فرزند مارا پاک و صالح و سالم قرار بده. انشاالله

نمیدونی چه بارون قشنگی داره میاد مامان. با بابا کیوان رفتیم تو بالکن و بارون رو تماشا کردیم. همیشه روزهای مهم زندگی من و بابا کیوان با بارش بارون همراه بوده و ما این رو یک نشونه خوب می دونیم فردا مطمئنم که روز خوبیه.

راستی عزیزم عمو محمود ( شوهر خاله ناهید) امشب مکه است. تلفنی باهاش صحبت کردم گفت از کنار دیوار کعبه برای سلامتی و راحت به دنیا اومدن تو دعاکرده

می بوسمت عزیزم تا فردا که میبینمت...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

زینب (مامان امیر عباس)
11 مهر 91 15:07
سلام خدا پسر نازتو برات نگهداره .... خیلی زیبا نوشتی... حالاکه دلت این همه پاکه میشه واسه منم دعا کنی ؟؟؟؟ www.amirabas91.niniweblog.com www.rozaneomid.niniweblog.com
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شکوفه عشق می باشد