امیر کیانامیر کیان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

شکوفه عشق

گل پسر نازم

شنبه اول بهمن سال 90 بالاخره جنسیت جوجومون معلوم شد. یه پسر کاکل زری! امروز فهمیدیم خدای بزرگ یک پسر ناز و دوست داشتنی به ما هدیه کرده. اولین کاری که کردم به بابا اطلاع دادم. خوشحال شد. البته برامون فرقی نداشت دختر یا پسر بودن تو. من خودم قبلا احساس میکردم ممکنه دختر باشی. اما حالا راضی ترم چون خدا خواسته تو پسر باشی. حالا پیدا کردن اسم برامون راحت تر میشه! ...
12 مهر 1391

صدای قلب تپنده زندگی ما

امروز شنبه سوم دی ماه 90 امروز با بابا کیوان اومده بودیم دکتر. برای اولین بار صدای قلب کوچولوتو شنیدیم. الهی فدات بشم. این هم از اون لحظه های فراموش نشدنی بود. قلب کوچولوت مثل گنجشگ تندتند میزد. بالاخره تو صفحه سونوگرافی هم معلوم شدی! به زحمت قدت به 2 سانت میرسید!عزییییییییییییییییزم. هنوز نمیدونیم دختری یا پسر. البته برامون فرقی نداره. اما دوست داریم زودتر بدونیم. شکر خدا همه چی روبراهه ...
12 مهر 1391

شروع ماه دوم بارداری

امروز شنبه پنجم آذرماه سال 90 برای معاینات ماه دوم بارداری رفته بودم دکتر. شکرخدا تا اینجا مشکل خاصی از نظر سلامتی ندارم. خانم دکتر مریم ملکی دکتری هستش که برای بارداری تحت نظرشون هستم. از دوستان خانوادگیمون هستند. یه دکتر مهربون و خوش یرخورد تو سونوگرافی امروز چیزی مشخص نشد.خانم دکتر میگفت زوده ایشالا تو سونوگرافی ماه بعد میتونی کوچولوتو ببینی. نمیدونی چقدر دوست دارم هر چه زودتر روی صفحه سونوگرافی ببینمت. هنوز چیزی ازت حس نکردم. فقط میدونم توی وجودم هستی شایدم هنوز باورم نشده مادر شدم! ولی خیلی خوشحالم. از ته قلبم... ...
12 مهر 1391

روز فراموش نشدنی

امروز شنبه هفتم آبان سال 1390 امروز صبح چشمامو بستم و از ته دل یک بار دیگه آرزوم رو از خدا خواستم. بعد آروم چشمامو باز کردم. خدایا چی می دیدم! دوتا خط موازی روی بیبی چک... قشنگترین خط موازی دنیاااااااااااا  یکیش منم یکیش تویی!خدایا مرسییییییی ممنونتم از اینکه به خواسته قلبی من جواب دادی هیچوقت امروز رو فراموش نمی کنم. آره عزیزم امروز اولین روزیه که فهمیدیم خدا تورو از آسمون برای ما فرستاده. نمی دونستم از خوشحالی چیکار کنم. بابا کیوان داشت آماده میشد بره سرکار. بیبی چک رو بهش نشون دادم خوشحال شد و خندید.هردومون خدا رو شکر کردیم. خوش اومدی ستاره من ...
12 مهر 1391

دلتنگیهای مامان

دوشنبه 19 تیرماه سال 91 امروز دو هفته از روز قشنگ تولدت میگذره. توی این دو هفته تو دوبار بیمارستان بستری شدی. یکبار وقتی 6 روزت بود و یکبار هم دیروز. البته چیز مهمی نیست ها مامان. یه کم زردی داری که دکترت گفت جهت اطمینان بهتره که بستری بشی. دفعه اول که ازت جدام کردن انگار دنیا روی سرم خراب شد. طاقت یک لحظه دوریتو نداشتم. اما چاره ای نبود بخاطر سلامتی تو مجبور بودم این دوری رو تحمل کنم. فقط گریه می کردم و لباساتو بو میکردم. از خدا میخواستم بهم صبر و شکیبایی بده. با اینکه تازه زایمان کرده بودم و نباید زیاد حرکت می کردم روزی دوبار مسیر خونه تا بیمارستان رو میومدم که هم تو رو ببینم و آروم شم و هم برات شیر خودم رو بیارم که بهت شیرخشک ندن. خی...
12 مهر 1391

یه اسم قشنگ برای ماه قشنگمون

با توافق من و بابا اسم امیر کیان را برای تو انتخاب کردیم. امیر رو به نیت امیرالمومنین انتخاب کردیم و کیان رو به خاط این که یک اسم ایرانی و اصیل هستش انتخاب کردیم. امیر به معنای فرمانده و سرور  و کیان به معنای فرمانروا است. ایشالاه که سلیقه ما رو پسندیده باشی عزیزم.       ...
12 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شکوفه عشق می باشد